خبرگزاری فارس ـ اراک؛ ابراهیمی یکی از همرزمان شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی است که همزمان با سومین سالگرد آسمانی شدن سردار دلها خاطرهای از جوانمردی و بزرگمنشی این شهید ولامقام را روایت میکند.
همرزم شهید سلیمانی در گفتوگو با خبرنگار فارس در اراک گفت: چهار سال در سوریه در کنار شهید سلیمانی در راه مقاومت و جنگ با دشمنان اسلام بودم و در تمام این مدت مجذوب سکنات و اخلاق سردار شدم.
وی تصریح کرد: نیروهای تیپ فاطمیون در دانشگاه یرموک سوریه رفت و آمد داشتند، در یکی از روزها که سردار سلیمانی در مقر فاطمیون از پلههای بالا میآمد چفیه یکی از نیروها از گردنش به زمین افتاد، سردار که متوجه پایین افتادن چفیه شد، برگشت و بعد از پایین آمدن از پلهها چفیه را برداشت و آن را با دستانش تمیز کرد و بر دوش آن نیروی تیپ فاطمیون انداخت و بوسهای بر پیشانی او زد.
نیروی مدافع حرم افزود: شهید سلیمانی یک فرمانده ارشد نظامی و جایگاه و مقام خاصی داشت، زمانی که خم شدن سردار با آن همه عظمت و مقام برای کمک به سرباز و بوسه زدن به پیشانیاش را دیدم، درس بزرگی از سردار گرفتم، درس انسانیت که هیچگاه آن را فراموش نخواهم کرد.
ابراهیمی گفت: سردار در همه عملیاتها نگران حفظ جان نیروها بود، قبل از هر عملیاتی شخصا بارها و بارها موقعیت را چک میکرد تا کمترین آسیب به نیروهای تحت امرش وارد شود، در حفظ بیتالمال و اموال تاکید ویژهای داشت و میگفت مراقب باشید به اموال مردم آسیبی وارد نشود، دقت در امور برنامه عملیاتی یکی از مهمترین نکاتی بود که سردار به شدت به آن اهمیت میداد، و بارها مسائل را رصد و بررسی میکرد، در عین اینکه بسیار دوست داشتی و رئوف و مهربان بود، اما چنان جذبهای داشت که کسی جرات نمیکرد زیرآبی برود و در دستوراتش قاطع و محکم بود.
وی بیان کرد: سال 94 در یکی از عملیاتهایی که برای آزادسازی شهر حلب در دسته نیروهای زرهی حضور داشتم به همراه شهید محمد ابراهیمی از شهدای نجف و چند نفر دیگر از مدافعان حرم برای شناسایی مسیر رفته بودیم، ساعت 5 صبح به مکان مورد نظر رسیدیم هوا تاریک بود، متوجه شدیم دو موتورسوار در مسیر ماشین در حال حرکت هستند و بعد از طی مسافتی خود را به ما رساندند. وقتی نزدیکتر شدند دیدیم حاج قاسم به همراه شهید پورجعفر و دو نفر دیگر هستند که برای بررسی وضعیت محل عملیات آمده بودند.
وی گفت: در حین سلام و احوالپرسی چندین خمپاره به اطراف ما شلیک شد، به سردار گفتم سردار شما بروید خطرناک است، اما سردار با دستور نظامی و با قاطعیت گفت: نه نه، شما بروید، من کار دارم.
پایان پیام/